خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار

ساخت وبلاگ

دیروزحدودای یک بعد از ظهر خواب دیدم اهل خانه میگویند ماری در خانه آمده است . بدنبال مار گشتم تابلویی بر دیوار بود که قسمتی از آن شیشه ای بود و ماری را دیدم که پشت شیشه مثلاً پنهان شده بود حدودا دو متر طول داشت وقطری‌ حدود سه سانتیمتر . ناگهان از گوشه تابلو که مانند ساعتهای کوکو بود لاک پشتی بیرون آمد مانند کوکو ظاهراً عصا داشت بیرون آمد لباسش را تکان داد و برگشت و مار هاج و واج او را نگاه میکرد!

خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 130 تاريخ : جمعه 6 آبان 1401 ساعت: 15:01

ساعتی پیش برای چندمین بار خواب دیدم در همون ساختمون چند طبقه هستم ایندفعه دنبال کتابخونه می‌گشتم داشتم از یکی آدرس می‌پرسیدم مهدی را... رو دیدم اول رفتم به طبقات بالا بعد یکی گفت کتابخونه تو زیرزمین و طبقه همکفه انگار اونجا داشتند امتحانی شبیه کنکور میدادند.

خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 139 تاريخ : جمعه 6 آبان 1401 ساعت: 15:01

پرچمی تقریبا مستطیل به رنگ قهوه ای روشن یا نقره ای بر دیوار نصب بود چیزهایی بر آن نوشته شده بود بر آن دست می‌کشیدم فقط امام جواد(ع) را یادم هست.

خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار...
ما را در سایت خوابهاورویاهای یک آدم معمولی درشبهای تار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6madamy8 بازدید : 104 تاريخ : جمعه 6 آبان 1401 ساعت: 15:01